سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاهکار
 
ثامن تم

پیری برای جمعی سخن میراند

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید

او لبخندی زد و گفت :

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه

 ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

 

گاهی خوردن لگدی از پشت ! برداشتن گامی به جلو است...


دوشنبه 90/8/30 .:. 4:53 عصر .:. Elnaz .:. دیدگاه

باز عصر جمعه شد ، باز وعده ظهور ، چشم های منتظر، جاده های بی عبور

باز در سکوت محض ، آه میکشم ، تو را بغض های کهنه را ، باز میکنم مرور 

 

یا صاحب الزمان...

گدای درگهت شدن، که دست من نبود  !

تو با کرامت خودت گدا درست میکنی

اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی

پس اصلا این خراب را چرا درست میکنی؟

من از گناه خسته ام از اشتباه خسته ام

بگو به جان مادرت مرا درست میکنی؟

 

آموخته ام وقتی که نا امید میشوم ، خدا با تمام عظمتش انتظار میکشد

که دوباره به رحمت او امیدوار شوم !


جمعه 90/8/27 .:. 12:21 عصر .:. Elnaz .:. دیدگاه

ای مسافر !

کجا می روی؟ مقصدت کجاست؟ به چه سمت و سویی گام برداشته ای؟

نکند راهت بی راهه باشد؟ نکند آنقدر راه بی راه ات را بروی و بروی تا راهت

را گم کنی؟

نکند خودت نمی دانی راهت بی راهه است؟ نکند بروی و بین راه تنها

بمانی؟

نکند راهی که می روی نهایتا به این نتیجه برسی که راهت بی راهه بوده

است؟

به کجا؟ به کجا می روی؟

موظب خودت باش ! موظب باش در راهی که می روی چاه نباشد،بی راهه نباشد

مسافری و ناگزیر راهت به مقصدی منتهی می شود

تویی که راهت را انتخاب می کنی ، تویی که باید بی راهه را از راه اصلی

تشخیص دهی

اگر راهت درست است که هیچ ، خوش به حالت !

ولی اگر راهت بی راهه است تنها چیزی و کسی که می تواند تو را نجات دهد

خودت هستی خودت !

می دانی راهت بی راهه است ؛ انتخاب با توست

هم می توانی خود را به بی خیالی بزنی و راهت ادامه دهی

هم می توانی تصمیم قطعیت را بگیری و برگردی

انتخاب با توست ؛ کدام؟!


جمعه 90/8/20 .:. 9:48 عصر .:. Elnaz .:. دیدگاه

عالم پر است از تو و خالیست جای تو...

آقا جان بنگر

بنگر در این روزهای بی تو چه می کنم

بنگر که گاهی فراموش میکنم میبینی مرا

فراموش میکنم کارهایم قلبت را سخت میشکند

چه کنم این روزها فراموشکار شده ام...

امروز هم همچون غروب عرفه دلهامان روشنی میخواهد

دلهامان امام میخواهد

ظهورت را میخواهد...

العجل العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان

 

این دل اگر کم است بگو سر بیاورم

یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم

خیلی خلاصه عرض کنم آقا جان

دوست دارمت...

دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم


پنج شنبه 90/8/19 .:. 8:29 عصر .:. Elnaz .:. دیدگاه

خداوندا !

خداوندا شکر ! شکرت را به جا می آورم که به بنده ات فرصت بازگشت دادی

زیر آسمان خدا با او سر صحبت را باز کردم

اعتراف کردم ، اعتراف کردم به تمامی اعمالم

به دل شکستن ها ، به بی انصافی ها ، به بی اعتنایی ها

همه را گفتم ، با او که حرف میزنی سبک میشوی رها میشوی از هرچه

نا آرامیست... !

اعتراف کردم به این امید که ببخشد مرا

در بخشش او شکی نیست در پشیمانی واقعی آدم ها شک دارم

خود را به تمسخر گرفته ایم !

میگوییم پشیمانیم ولی باز همان آش است و همان کاسه !

قدر و عرفه و عاشورا بهانه است

بهانه ایست برای آنکه ما را ارزان به بهشتش راه دهد ولی حیف که درکش برای

 حال پریشان ما سخت است سخت...

 

" تقوا " آن نیست که با یک " تق " ، " وا " برود !


دوشنبه 90/8/16 .:. 11:3 عصر .:. Elnaz .:. دیدگاه

محبوب من !

روزهای بی تو برایمان آسان شده

دوری از تو که فرقی به حالمان نمی کند !

این جماعت خود مختارند ، هر چه بگویی برایشان یکی است

نگاه هایشان ، لباسشان ، حرف زدنشان ، راه رفتشان و ...

همه و همه را با شیطان تنظیم کرده اند

چه دقیق و کامل !

اینان که این چنان تسلیم اند ، بنده خدا میشدند محشر می شد !

 

یار من یوسف نیا ، این جا کسی یعقوب نیست

لحظه ای چشمان شان از دوریت مرطوب نیست

ای گل زیبای من از غربتت اشکی نریز

نازنین اینجا خدا هم پیش شان محبوب نیست

گرچه در هر جمعه ای ، زیبا دعایت می کنند

بهترینم این دعاها جنس شان مرغوب نیست !  


پنج شنبه 90/8/12 .:. 4:26 عصر .:. Elnaz .:. دیدگاه

شب هایم تاریکند

روزهایم حیران مانده اند !

نمیدانم چه کنم؟! کجا روم که بوی تو بیاید

جایی که حال و هوای تو را داشته باشد

چه کنم این روزهای بی تو را ؟!

تا به کی در شوق دیدنت منتظر بمانم؟!

میدانم ، خود میدانم لایقت نیستم

میدانم قلبت را شکسته ام ، زیاد....

چه کنم؟! چه کنم که بی تو زندگیهامان معنا ندارد

آمده ام بگویم دلم برای غربتت گرفته

بی حوصله شده ام

دیگر تحمل بی تفاوتی ها نسبت به تو را ندارم

تحملی نمانده...

 

مرا نیست غمی ، می آید مهدی ...

اللهم عجل لولیک الفرج


چهارشنبه 90/8/11 .:. 5:29 عصر .:. Elnaz .:. دیدگاه

 

خدای من !

بچه که بودم قهر میکردم آن هم زیاد ولی نه با تو !

بزرگ که شده ام قهر کرده ام ولی با تــــو !

بچه که بودم قهرهایم نهایتا چند ساعت بیشتر طول نمیکشد

بزرگ که شده ام قهرم با تو طول کشیده است

میخواهم کاری کنم ولی نمیشود ، نمیگذارند

نه !

مقصر خودم هستم ، خودم !

نمیشود و نمیگذارند بهانه است خودم نمیتوانم

اراده ام سست است ، سست !

توان دل کندن از لذت های بی تو برایم سخت شده...

 

خدای من !

ما عادت کرده ایم گناهانمان را به دوش دیگران بیندازیم

تو که خوب میدانی مقصر کیست

پس ببخش ما را که سخت محتاج با تو بودنیم !

 

اللهم اغفرلی...


جمعه 90/8/6 .:. 10:24 عصر .:. Elnaz .:. دیدگاه

تو این روزگار آدم نماهایی زندگی میکنن که بخاطر عادت کردن به گناه و

لذت بردن از اون کارشون به جایی رسیده که تا یه گناهی رو انجام ندن

آروم و قرار ندارن.حالا شاید این کارو اصلا گناه نمیدونن یا شایدم انجام

ندادنشو یه نوع عقب موندگی یا هر چیز دیگه ای تو ذهن به ظاهر روشن

فکرشون تعبیر کنن

در مقابل یه عده دیگه هم هستن که دقیقا برعکسن و تمام اعمالشون

 برنامه ریزی شده است.این جور آدمها تا یه مرحله ای میرسن که اگه

یکی از کارهای نیکشون انجام نشه فکر میکنن یه چیز گم شده ای تو

اون روز دارن و در اصل بی قرارن برای عبادت

زندگی یه چیزیه که نمیشه روش حساب باز کرد . لحظه لحظه عمرمون

داره میگذره و فرصتمون داره تموم میشه

بیا باور کنیم یه روزی هم یه عده پشت سرمون لا اله الا الله میگن و به

نقطه آخر میرسیم

واقعا بعد از مرگمون چی میشه؟!

انصافا با وضعیت فعلی جامون بهشته ؟! یعنی خدا از کارامون راضیه؟!

 

خدای من !

تو بخاطر ما شیطان را از درگاهت راندی

ولی ما آدمها حاضر نیستیم شیطان را به خاطر تو از لذتهایمان برانیم

ما را ببخش

                  ما را ببخش...


چهارشنبه 90/8/4 .:. 3:50 عصر .:. Elnaz .:. دیدگاه

گفتم: در گروه خودتان چه کاره ای ؟

گفت: دروازه بان دلم  !

گفتم: این هم شد کار ؟ برو تو خط حمله  .

گفت: فکرم از دروازه مطمئن نیست. دلم یک دروازه است. اگر کنترل نکنم،

می بینی پی در پی گل می خورم  .

گفتم: مثلاً چه گلی ؟  

گفت: گل گناه، گل هوس، گل غرور، گل دوستیهای حساب نشده، گل غفلت

از آینده و آخرت

گفتم: چطور است جمع شویم و با « تیم ابلیس » مسابقه دهیم؟

گفت: به شرط اینکه خودم دروازه بان باشم، چون می دانم که از چه زاویه ای

« توپ گناه» را به طرف دروازه ی دلها، شوت می کنند

گفتم: قبول. ولی از کجا این تجربه را کسب کرده ای؟

گفت: زاویة حملة ابلیس « غفلت» است و « غرور». وقتی چراغ «یاد» خاموش

می شود ، غرور به دشمن« گرا» می دهد، آنگاه گل گناه دروازه دل را

می گشاید  .

شیطان حریف قدری است، نمی شود آن را دست کم گرفت  

گفتم: پس تو « خط دفاع» را بیشتر دوست داری  !

گفت: آدم اگر نتواند دفاع خوبی داشته باشد، مهاجم خوبی هم نمی شود  

گفتم: دیگر کدام زاویه را باید مراقب بود؟

گفت: خواهی نخوری ز تیم ابلیس شکست

باید به دفاع از دل و دیده نشست

چون شوت شود به سوی دل توپ گناه

دروازة دل به روی آن باید بست

گفتم : دروازه بانی هم عجب لذتی دارد  !

گفت : به شرط آنکه گل نخوری و حمله شیطان را دفع کنی.

  «جهاد با نفس» به همین جهت بالاترین مبارزه هاست


شنبه 90/7/30 .:. 3:49 عصر .:. Elnaz .:. دیدگاه
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By SamenTheme :.
کی میشود..

"متی ترانا و نریک" کی می شود تو ما را ببینی و ما تو را ببینیم..؟
همراهان شاهکار
دعای معراج