شاهکار |
گفتم:خدایا از همه دلگیرم گفت:حتی از من؟ گفتم:دلم را ربودن گفت:پیش از من؟ گفتم:خدایا چقدر دوری گفت:تو یا من؟ گفتم:خدایا تنهاترینم گفت:پس من؟ گفتم:خدایا کمک خواستم گفت:از غیر من؟ گفتم:خدایا دوستت دارم گفت:بیش از من؟ پنج شنبه 90/4/9 .:. 4:24 عصر .:. Elnaz
.:. دیدگاه
اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم گفت:من رفتنی ام! گفتم: یعنی چی؟ گفت: دارم میمیرم. گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟ گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد. گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟ فهمیدم آدم فهمیده ایه گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟ گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم مثل پیر مردا برا همه جونا و آرزوی خوشبختی میکردم الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز وخوردنی شدم حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟ گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟ گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند ده هزار روز!!! یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟ گفت: بیمار نیستم! هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟ گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی مارفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟ باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد
پس..... کدام یک را می پسندید؟؟؟ جهنم یا بهشت؟!!! سه شنبه 90/4/7 .:. 8:31 عصر .:. Elnaz
.:. دیدگاه
یکی می گفت می دانی تفاوت ما ومرده شور چیست ؟
گفتم: خوب بگو
گفت: مرده شور مرده را باور دارد!
گفتم: یعنی چه؟
گفت: اگربه ما بگویند آیا مرده می تواند کاری بکند؟ .
می گوییم: نه
ولی وقتی از ما بخواهند شب در کنار مرده بخوابیم قبول نمی کنیم
اما مرده شور این گونه نیست او هم می گوید مرده هیچ کاری نمی تواند بکند و هم حاضر است کنار او بخوابد شاید با مرده درد دل نیز بکند چون به این حرف یقین دارد
می دانی این را برای چه به من گفت؟
گفت تا بفهمم چرا مایی که قبول داریم خدا بزرگتر است و خودمان کوچک هستیم باز هم گناه می کنیم
بیا بفهمیم سه شنبه 90/4/7 .:. 7:38 عصر .:. Elnaz
.:. دیدگاه
وقتی که بچه بودم هر شب دعا می کردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد بعد فهمیدم که اینطوری فایده نداره ، پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخش !
هی با خودم فکر می کنم چگونه است که ما در این سر دنیا عرق می ریزیم و وضعمان این است و آنها در آن سر دنیا عرق میخورند و وضعشان آن است نمیدانم مشکل در نوع عرق است یا در ریختن و خوردن ...
دکتر شریعتی سه شنبه 90/4/7 .:. 7:12 عصر .:. Elnaz
.:. دیدگاه
خداوند بی نهایتی است لا مکان و بی زمان ، اما به قدر فهم تو کوچک میشود و به قدر نیاز تو فرود می آید ، به قدر آرزوی تو گسترده میشود و به قدر ایمان تو کارگشا ، به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود و به قدر دل امیدواران گرم .
خداوند همه چیز میشود همه کس را ، به شرط اعتقاد ، به شرط پاکی دل ، به شرط طهارت روح ، بشوئید قلب هایتان را از هر احساس ناروا و مغزهایتان را از هر اندیشه ی خلاف و بپرهیزید از ناجوانمردی ها ، ناراستی ها ، نا مردمی ها .
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه بر سر سفره شما ، با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند...
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟!!! پنج شنبه 90/4/2 .:. 11:17 صبح .:. Elnaz
.:. دیدگاه
چکار کنیم که اصلا به فیلتر بر نخوریم؟ و ساعت ها پشت فیلتر معطل نمونیم؟ به آنچه میلمان است برسیم و خط قرمزی جلوی خود حس نکنیم؟ خوب نبود ویراژ می دادیم و لایی می کشیدم و عند سرعت هر جا سرک می کشیدیم چرا هوس های ما تکه تکه می شن؟ چرا توی تصویر خیالمون پارازیت میندازن ؟ می خوام هر چه دوست دارم خیال کنم و هر چی خیال کردم انجام بدم و این یعنی آزادی و این یعنی دموکراسی کجاست به قول سهراب آنسوی کوهها که نه فیلتری نه خطی قرمزی نه توقفی نه ایستی نه پلیسی و نه ........ ؟ کاش کبوتر بودم و می پریدم و ..................آه بیا مرد باش و خودت جواب خودتو بده بی انصاف خوبه خدا گلبولهای سفیدت رو به مرخصی بفرسته و ایدز بگیری ؟ قربونت برم یه عمر این فیلترای سفید مهربون از این جسم قشنگت نگهبونی کردن و تو چقدر بی رحمی که به میکروبای بی چاره رحم نکردی مگه میکروبا و ویروسا دل ندارن ؟ چرا آزادی این همه میکروب بی نوا را گرفته ای؟ برای چه زبان کوچکت را سر راه نای قرار داده ای ؟ این خط قرمز برای غذای لذیذ چیه؟شاید غذا دلش خواست اونوری بره ولی خدایی عجب خر تو خری میشه اگر هر کی هر کی بشه( ) اونوقت صد رحمت به جناب خر ، خداییش از هر حیوونی پست تر میشیم وقتی هر غلطی خواستیم کردیم از قدیم گفتن خر صاحب خودشو می شناسه اما امروز آدم صاحب خودشو نمی شناسه از خر بگذریم یه ذره بی ادبی می شه به وبلاگ ما هم نمیاد ولی کلهم اجمعین چقد برای این معده به قول قدیمیا :(خندق بلا )دقت می کنیم و وقتی می خوایم یه خوراکی صد تومنی بخریم هزار تومن وقت می ذاریم که تاریخشو نگاه کنیم و کارخونه و مارک و مجوز وزارت بهداشت و هزار چیز دیگه تا خدای ناکرده یه ویروسی قاچاقی به حال ما تر نزنه بابا حالا چارتا ویروس هم یه حالی ازت گرفتن مگه چی می شه ؟فوقش نمی میری ما راحت شیم ،میبرن به جای مرده شور خونه معده شور خونه ،معده تو شستشو می دن دوباره میای کنه می شی تو حال ما گل من ،معده چشم و فکر رو نمی شه شست اگه یه ویروس نانجیب فرستادی توی اون گوشهای نیمه بلندت، توی خورجین هیچ عطاری ،دوایی نیست که بفرستیش بیرون فیلتر خیلی باحاله خداییش می ذاری یکی میخ بکوبه تو چشمت ؟ پس چطور سرت می ذاری جلوی این رایانه بر نگشته که هر کی با هر سایت و وبلاگ و کوفت و زهر ماری یه میخ طویله بکوبه تو شکم چشم و فکر و خیال و احساست ؟ بعضیا سر مار هر آهنگی رو می ذارن تو این گوش زبون بسته که اگه بذاری توی گوش گاو ،دیوونه میشه هر آدم عاقلی می دونه خونه درب می خواد که هر حیوونی سرش رو نندازه پایین بیا تو برای سلامتی بدن ،غده سرطانی را باید برید برای سلامتی ریه ،باید ماسک زد برای سلامتی چشم ،باید عینک مخصوص کار زد برای سلامتی کفش، باید پا پوشید ( ) برای سلامتی شما هم فکر کنم دیگه حرف نزنم بهتره به شعور خوننده برمیخوره قلبمو می ذارم اینجا که بدونی اصلا قصد جسارت به تو رو نداشتم
http://hamsaniye.persianblog.ir/ برگرفته از چهارشنبه 90/4/1 .:. 8:37 عصر .:. Elnaz
.:. دیدگاه
|