شاهکار |
خدای من...! روزگاری وجودم را به پایت میریختم من بودم و تو و یک دنیا عشق...! نگاهم کن... :( با تمام وجود تلاش کرده ام و دور شده ام از تو... مگر چه کم داشتم که غیر تو را می جستم؟! مگر چه میخواستم که در خدایی تو یافت نمیشد؟! چه کنم؟! حال من حقیر را نگاهی نکنی ، کی خواهی کرد ؟! دیگر کی؟! تا به کی در این دنیای بی تو نفس بکشم و خود حس نکنم؟! حال میفهمم چه نعمت بزرگی داشتم آن روزها آن روزها عاشقت بودم و خود را بنده ی خوبی نمیدانستم ! حال بی یادت زندگیم را سپری میکنم که هیچ حتی خود را خوب میپندارم !
بنده ی گنه کارت را پناهی ده تا در این سردی روزگار به گرمی هر آنچه غیر توست پناه نبرد :( شنبه 90/11/15 .:. 11:23 عصر .:. Elnaz
.:. دیدگاه
|