شاهکار |
پیری برای جمعی سخن میراند لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید او لبخندی زد و گفت : وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟ گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید
گاهی خوردن لگدی از پشت ! برداشتن گامی به جلو است... دوشنبه 90/8/30 .:. 4:53 عصر .:. Elnaz
.:. دیدگاه
|
کی میشود.. "متی ترانا و نریک" کی می شود تو ما را ببینی و ما تو را ببینیم..؟
بیقراری ها
همراهان شاهکار
دعای معراج |