شاهکار |
تو کجایی؟ تو کجایی ای دلدار ، ای دلبر تو در این روزها ، در این روزها که دیگر نفسی برایمان نمانده کجایی؟ در این روزها که درد است و درد ترسم روز آمدنت نباشم ترسم روزی که می آیی دیگر وجودم زنده نباشد ترسم در پس این دل دل زدنها بیایی و نباشم " فاخرجنی مِن قبری..." ترسم نباشم و لایق زنده شدن برای سربازی ات هم نباشم کجایی؟ در این روزگار در این روزگار که همه و همه جمعند جمعند تا غمی شوند بر این دل تا سنگی شوند برای شکستن برای غم برای بی تو و بی یاد تو روزگار سپری کردن خواهم بیایی بیایی نجاتمان دهی از این روزگار سرد بیایی و بهاری شوی بر خزان دلهامان ترسم از این است من که دم از ظهورت میزنم سنگی باشم بس بزرگ برای شکستن دلت
ای سبزتر از بهار کی می آیی؟ ای وارث ذوالفقار کی می آیی؟ مجنون شده عالمی در این صبر و قرار خون شد دل انتظار کی می آیی؟ دوشنبه 90/7/25 .:. 9:55 عصر .:. Elnaz
.:. دیدگاه
|