شاهکار |
زینب جان... صدای گریه های شبانه مادر شنیدن چه حسی دارد... :( بگو بانوی من... مادرت را در بستر بیماری ببینی و پدر را... پدر را که جلوی چشمانش یارش را... :( بگو بانوی من... از برادرت... چه گذشت میان آن کوچه ها... چه گذشت بر هستی علی ... چه شد پس از آن که دیگر یار و یاور علی (ع) ... :( بانوی من... برایم از در خانه و مادر نگو... میدانم... میدانم چه شد که دیگر پس از آن مادر... :(
فاطمه جان... این روزها نامت را که میشنوم آتش میگیرم... مرا با تمام بدیهایم پذیرا باش...
آقا جان...! موکول می کنم گله ی هجر را به بعد ، امروز حال مادرتان روبراه نیست… :( آجرک الله یا صاحب الزمان (عج)... شنبه 91/1/19 .:. 3:5 عصر .:. Elnaz
.:. دیدگاه
|